نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

کسی مجبور نیست بخونه !

داشتم به بیست ٬بیست و پنج سال ِآینده فک میکردم !! 

اینکه بیست سال ِآینده چه شکلی میشم؟ 

لابد خیلی پیر..صورتم پر از چروک میشه.. 

تو اون سن دیگه نمیشه دردارو قایم کرد ! چون چروکای صورت یا رنگ پریده گی ها سختی های زندگی رو نشون میده!! 

اینکه چقد با الانم فرق میکنم؟ 

اون موقع هم بازم مثل ِالان به خواسته هام نمیرسم؟ 

لابد خیلی از الانم تنها ترم !.. 

اصلا به ذهنم نمیرسه که قراره تو چه جایگاهی باشم !! تنها چیزی که به ذهنم میاد اینکه که احتمالش زیاده که تو تنهایی بمیرم.. 

تا حالا فک کردی دوس داری چطوری بمیری؟  

خوب من همیشه بهش فک میکنم!! دوس دارم ی روز ِ سرد ِزمستون تو خونه ی خودم حموم کرده با ی آرایش قشنگ با ی لباس نو خیلی آروم ُ بدون درد بمیرم !! 

از مرگای کثیف که خون و خونریزی داره بدم میاد!! از تو بستر مردنم متنفرم !! 

دوس دارم ببینم از این همه آدمهایی که دوروبرم هستند چند نفرشون میان سر خاکم؟ 

چند نفرشون ناراحت میشن؟ 

چند نفرشون میگن خدا رحمتش کنه حیف شد که مرد!! آدم خوبی بود‌!! 

یا چند نفرشون میگن خوب شد که مرد !! 

 از اینکه سیاه میپوشن بدم میاد !! اینکه اصلاح نمیکنن هم !! 

ولی دوس ندارم فراموش شم !! حس ِبدی بهم میده !!  

 و خیلی چیزای دیگه که الان حس ِ نوشتنشو ندارم !!  

 

هیچ وقت مادرم نمیزاره در موردش حرف بزنم ولی دوس دارم اینجا بنویسم !! شاید ی روز نوشی بعد از من برا مامانم تعریف کرد !!  

 

*من حالم خوبه ! در حال حاضر قصد مردنم ندارم !! :دی 

اینا فقط ی گوشه از چیزایی که هر روز تو ذهنم وول میخوره !! 

*تب دارم !! انگشتام دیگه یاری نمیده !! 

الان که دارم فک میکنم مرگم احتمالا با سرماخوردگی باشه !! : )