دیشب جو گرفت بابا جناق شکوندم ! همون لحظه که شکوندیم گذاشت تو دستم ! منم گفتم قبول نی! من یادم بود !
امروز صب که پاشدم تو آشپزخونه چای میریختم برا خودم اومد قندون ُ داد دستم!!
باختم !!
خوب شد شرط ُسر ِادکلن که گفت قبول نکردم !! حالا ی بستنی باید به ددی بدم!!
به قول مامان باید از این به بعد تبصره بزارم !! زمانایی که خوابالو َم یا وقتایی که تو فکرم ! قبول نیست!! اینجوری بهتره !!
*رو اعصابمه این مریم ! از اولم حس ِخوبی بهش نداشتم ! سر ِپرت ُپلاهاش ی لحضه به خودم شک کردم! میگفت خودم دیدم!!!! بعد ضایع شد گفت دوستم دیده! نمیگم کی!! بعدشم گفت شوخی کردم! میخواستم سرشُ بکوبم به شیشه ی قطار نابودش کنم !
واقعا بعضی ها بیمار ِروانین!!
*فیلم ترسناکی که شیوا داد ببینم بیشتر شبیه ی رمان ِانگلیسی بود!