نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

لنگِ مبارک!!

 

*حس ِ آدمی رو دارم که از شصت ِمبارکِ لنگِ چپش آویزان گشته!! 

 

این چن وقته بد نبوده! شاید باید بگم خوبم بوده!! مثه امروز که همت کرده و بلاخره با هل دادن های بسیار مامی به آرایشگاه رفتیم!! 

اینکه دوباره رفتم پاساژ و کلی خرید کردم!! 

 دوباره چن تا رژ خریم!!  اینقده خشگله!! اینقده رنگش قشنگه!!

خیلی چیزای دیگه هم خریدم و کلی شادی کردیم و خندیدیم!! اینقدر که دیگه دلم درد گرفته بود!! 

هوا خیلی خیلی خیلی داره خوب میشه!!و من هر روز داره روحیم بهتر میشه!! 

اگه من آدم پولداری بودم تابستونا اصن ایران نمیموندم! گرما آدم و افسرده میکنه!! 

ولی هنوزم تو ی دوگانگی ِ بزرگم!! که وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم که باعث شده خیلی شخصیتم متزلزل شه! یعنی اینکه احساس میکنم نمیتونم در مقابل با اتفاقات و مسائله پیرامونم خوب تصمیم گیری کنم!! یا رفتار درستی داشته باشم!! ولی قدیما اینجوری نبودم! ی شخصیته  تقریبا خود ساخته ای داشتم!! نمیدونم شایدم خودم اینجوری فکر میکنم!! اطرافیانم که تغییری در من احساس نمیکنن!! پس هر چی که هست تو درونمه!! برا همین احساس میکنم ی جورایی لنگ در هوام!! انگاری ی نیرویی منو از هر جهت نگه داشته تا ی جا بی حرکت بمونم و در جا بزنم!! 

ولی در کل غیر ِ این حسی که دارم همه چی تقریبا خدا رو شکر خوبه!! 

  

*آرزوی گندم:امیدوارم خدا به همه آرامش بده٬ و اون چیزی که به صلاحه آدمهاست در اختیارشون بذاره!! و اینکه علته اون خواسته ای که به بندش نمیده رو ی جورایی نشونمون بده!! 

*امشب در موردِ هر چی که تو ذهنم بود و اومد تقریبا نوشتم!!