نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

پت و مت

 شنبه میخواستیم بریم فال قهوه !! 

 آدرس گرفتیم ُ رفتیم .. پلاک ۲۸بود منتها خانم ِ نگفته بود غربی ما رفتیم کوچه ی شرقی !! 

زنگ ُ زدیم‌ ! در باز شدُ رفتیم داخل !!  

 

ی آقای پیر مردی در ُ باز کرد ! ما هم خوش ُ خرم با نوشی کفشارو در آوردیم ُ رفتیم تو خونه ! 

ی ذره نگاه کردیم دیدیم از خانمه خبری نی !! به پیرمرد ِ میگیم خانم نیستن ؟!؟! 

میگه رفتن خرید !!  

دیدیم ضایعس ! اومدیم بیرون میگیم بهشون زنگ میزنیم!! 

پیرمرد ِ میگه شما؟ بگم کی اومده؟ 

میگیم خودمون باهاشون تماس میگیریم !! 

من: نوشی ؟ این خانمه که شوهر نداشت !!! 

نوشی: نمیدونم ! نمیخورد شوهرش باشه ! لابد پدرش بود !! 

زنگ زدیم..خانمه میگه من خونم !! کجا رفتید؟ دوباره آدرس داد!! 

اَاَاَاََاَااااااااااااا اشتباه رفتیم خونه ی مردم !! 

من ُ نوشی !! کجا رفته بودیم؟!؟!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!  

حالا من ُ نوشی پت و مت !! یارو چرا مارو راه داد خونه !!!! 

خوبه نگفتیم منتظر میمونیم!! صاحب خونه میومد ما رو میدید !! چه حالی میشد!! 

خلاصه بعد این همه اتفاق رفتیم ُ فالمون ُ گرفتیم !! خوب بود !! 

 

نتیجه گیری اخلاقیش اینه که درست آدرس بگیرید ! تا مطمئن نشدید درم رو کسی باز نکنید !! همینطوری هم نرید خونه ی مردم !!