نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

اولین روز گندم

 

 ۱۲ اردیبهشت ۸۹ - کافی نت نزدیک یونی ! کرج ٬ من و تمشکی 

امروز اولین روزیه که ی وبلاگ درست کردیم ! البته بانو تمشکی درست کرد ! 

البته پدر پدرشو رویت کرد تا یه کوچولو حالیه من کنه! البته بگم من گیج نیستما اون معلم خوبی نیست! 

امروز صبح بانو رو ۲باره و طبق معمول کاشتم!الان اگه اون قسمتی رو اون همیشه منتظر میشه ببینید به ی محل خوش آب و هوا و سر سبز تبدیل شده... 

حالا با ی حال نکبت بار از رختخواب رخت بستیم و اومدیم این خرابشده(یونی) اونوقت استاد لطف فرمودند و تشریف نیاوردن!!! 

همین حال ببینیم استاد بعدی حال میکنن بیان قدم بذارن رو چشمای کور ما یا نه!