نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

واقعا ممنونم از این که اینقد اصرار دارید بگید من چه دختر لوس ُ مغروریم .

باور کنید راضی به این همه زحمتتون نیستم! اینقد که گفتین دیگه ملکه ی ذهنم شده!  

برادر من شما بهتره به فکر زندگی خودتون باشید ! بیخیال آینده ی من پیلیز !   اینقد شنیدم  که دیگه حالم از خودم بهم میخوره ! از بس سعی کردم اینجوری نباشم بدتر ی شخصیت متزلزل پیدا کردم! به نظر تنها تفریحی که اینا پیدا کردن و انگار خیلی هم ازش لذت میبرن قدم زدن رو اعصاب منه! 

چی کار کنم که وقتی از ی آدم بدم میاد یا دلم میشکنه دیگه نمیتونم مثه گذشته ها باهاش باشم  و ازش دور میشم! هر کار کردم نتونستم درستش کنم! دیگه هم این کارو نمیکنم!!  

کسی رو مجبور نکردم که ! هر کی میخواد بخواد هر کیم نخواست به سلامت ! 

من ی اخلاقای به خصوص خودمو دارم! کاریشم نمیتونم کنم! تا جایی که شد درستش کردم ! فک میکنم اتفاقا اشتباهم کردم! همون گندم چند سال پیش برا همه خوب بود!!  

همه ی اینا رو بهش گفتم! وقتی بابا و مامانم طرف منو گرفتن حالم بهتر شد !  

ولی هنوز عصبیم از خودم بدم میاد ! دیگه خسته شدم انگار تنها آدم روی زمین که اینجوریه منم! ..دلم میخواد ی جای دور برم ی مدت از همه فاصله بگیرم !