نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

کادوی تولدم؛ هیچوقت ترکم نکن :*

بیست ِِ ِدی ِ هزار ُ سیصد ُ نود

روزهای بیست ُدوسالگیم ُ

کرد ی خاطره !

خاطراتی که تو دفترچه ی زمان گم شدن ! گم میشن!

برام ی دفتر جدید فرستاد! صفحه ی اولش نوشته بود: روزهای بیست ُ سه سالگیت آغاز شد ! 

خوب بنویس که وقتی به آخرین برگش رسیدی مث ِامروز پر از یاس نباشی! خوب شروع کن و خوب به آخر برسونش!!

*میخوام روزهام ُ خوب بنویسم! ازت کمک میخوام ! تویی که این هدیه رو دادی! خودت کنارم باش! با هر نفس همرام باش!

کادوی ِتولد همین ُ میخوام ازت .. که هیچوقت ترکم نکنی ! به امیدت ورق میزنم روزها رو ..


*مهرنوش تمام سیصد ُشصد ُپنج روز ِسال ُبا من بود ! بهترین دوستم ! بهترین کسی که دردام ُ فهمید .. کسی که به اشتباهام نخندید ! بهم قوت قلب داد تا نترسم تا راحت از کنار مشکلات بگذرم ! ممنونم ازت :*

مهرنوش؟ خودت ُ برای سیصد ُشصت ُپنج روز ِجدید آماده کن !! :D



ِِِِِِِ