نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

استادی برای تمامی ِفصول !

به هر حال همیشه دنیا به کام نیست ُ گاهی اون روی سکه رو هم به ما نشون میده ! 

این بارم نوبت من ُ نوشی بود !  

بلااجبار مجبور شدیم با استاد خبیث ِ که ی سری به شدت معتقدن خون آشامه ُ اینا

چهار واحدی رو برداریم! 

دیروز رفتیم سر کلاسش ! از صب قلبمون تو دستمون اینور و اونور میرفتیم! 

یعنی  هلاک میمیک ِصورتشم ! هر کدوم از اجزاش ی ور بود ! لب بالاش میرفت سمت شمال شرقی! لب پایین جنوب غربی ! یهو تو ی چشم به هم زدن تغییر مسیر میدادن ! 

 چه ها گذشت بماند ! 

اما چیزی که بیشتر برام مهم بود ! ادبیات ی استاد تاریخ روابط خارجی بود ! 

مثلا : 

بترک ! ( یعنی حرفت ُ بزن ) 

اندازه ی سن ِ خرسه ! ( سن ُ سالی ازش گذشته ) 

و خیلی کلمات گوهر بار دیگر که الان تو ذهنم نی !    

بعدشم رک گفت میخوام از جلسه ی بعد بینتون دعوا بندازم بعدش خودم بشینم کنار حال کنم !  

فکر میکنم هر جلسه ی چن تا کشته ُزخمی داشته باشیم !!