نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

سیب زمینی!!!!

گوش کن!هیسس٬ اگه سکوت کنی صدای انفجاری که قراره ی هفته دیگه منفجر شه میشنوی!!!!  

قراره ی نفر از ی موضوعی خبری برام بیاره که فکر کنم زیاد خوشایند نباشه! ولی خوب بد تر از اتفاق چند روز پیش که نیست!!!!   

فعلا که زدیم تو فاز علی بی غمی!!!  

 

امروز صبح با لگد از خواب خودمو بلند کردم ! با تمشکی رفتیم٬  استاد لطف کردن تشریف نیاوردن!!!! 

  

آخ خورد تو برجکمون!!!   

بعد این ضد حال٬ یکی از دوستان که  از قضا تمشکی خیلی علاقه بهش داره(ارواح عمم) زنگید و گفت که میاد خراب شده ی ما که همون یونیه!!!!  

خلاصه ضد حال پشت ضد حال!طی یسری اتفاقات نه چندان دلچسب!تمشکی از نظر روحی توانایی تبدیل شدن به ی قاتل بلفتره(البته اگه املاش درست باشه که گمون نمیکنم)پیدا کرده بود!!!!  

بنده نیز طی سوتی های پی درپی که داده بودم داغون داغون شده بودم!!!! جالب اینجاست بیشتر اتفاقات و زمانی متوجه شدم که تازه اومده بودم خونه و کار از کار گذشته بود!!! 

برای همین  امروز برا دومین بار تصمیم گرفتم بزنم تو فاز بیخیالی!!!  

نتیجه گیریه اخلاقیه امروز: زمانی که عصبانی میشم زیاد صحبت نکنم!!! 

و اینکه تمشکی رو گرسنه نذارم چون قضیه ناموسی میشه!!!! 

 امیدوارم درس عبرت بگیرم......و خدا کمکم کنه که بدتر از این نشه!!! 

 

الان به صورت خیلی خفن احساس پوچی میکنم!!!!......ولی از اونجایی که من پرروام میزنیم تو فاز  سیب زمینی ای!!!! 

کلا تو فازم !میدونی؟؟؟!!!!؟؟!