نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

پس لرزه!!!!

پس لرزه استرس دیروزم.... 

 

بلاخره از روزی که میترسیدم به سراغم امد!  

چنان غافلگیر شدم که توانایی هیچ کاری را نداشتم! 

 

همیشه با خنده و شوخی میگفتم چن روز دیگه با ی دختر رویت میشه!حالا ببینید!!!  

اما همیشه زمانی فاجعه رو سرت خراب میشه که حتی ۱درصد هم از پس زمینه ذهن کوچکت نمیگذره!!!!  

منو تمشکی و زینب داشتیم از اون خرابشده (یونی)خارج میشدیم!شاد و شنگول بودم و سر بسره این دو تا میذاشتم که یهو اونی که نباید میدیدم و دیدم!!!  

بــــــــــــــــــــــــــــــــــله اقا با یه دختر خانم خوشگل از بیرون تشریف آوردن داخل! 

 

اسم این دختر خوشگل رو تمشکی گذاشته بود خونه خراب کن!!!!  

تمشکی میگفت گندم حواست به این باشه٬خیلی دم پرشه ها! ولی منه ساده میگفتم نه بابا  

این چه حرفیه؟؟!!همکلاسین دیگه!!!!  

 

آخرم همین همکلاسی کار داد دستم!!!!  

حالا من موندمو ی قلب شکسته!  

نمیدونم چرا خدا این کارو  با من میکنه؟؟؟؟ 

دیگه خودمم گیجم..!!!! 

خدا فقط توان بده که بعد از این بتونم با خودم کنار بیا م و بیشتر از این خودمو گول نزنم!!!